فرمالیزم در هنر روسیه، با تاکید بر شعر

  • ۱۲۴۴ بازدید
فرمالیزم در هنر روسیه، با تاکید بر شعر

تحقیق و بررسی و مترجم : مهندس فرشید خیرآبادی

چیستیِ فرمالیسم

فرماليسم به تعبير گرينبرگ عبارت است از نظريه اي که ويژگي هاي فرمي اثر را مهم ترين رکن قوی کننده آن میداند و درون مايه اثر را پيامد تحقق فرم محسوب مي کند. در نظر او درون مايه هر اثر تابعي است از عناصر فرمي. گرينبرگ برداشت خود را با استناد به نقد قوه حکم کانت توجيه نمود. کانت براي هنر عرصه اي مستقل و متفاوت از حوزه هاي ديگري چون علم و اخلاق در نظر گرفت و همين امر سبب ترويج شعار «هنر براي هنر» در هنر فرماليستي شد. اين نگاه کانت، بنياد زيباشناسي گرينبرگ را در عرصه هنر شکل داد و از اين رو گرينبرگ نقد فرماليستي را که به تعبير او ريشه در مدرنيسم داشت، با تکيه بر ويژگي خودآئيني و خودپايندگي صورت بندي کرد. نکته حائز اهميت اين است که گرينبرگ در نوشته هاي خود نقد کانت را کاربردي کرده و آن را به مثابه پايه فلسفي مدرنيسم به طور کلي و فرماليسم به طور اخص تلقي کرده است. در اين نوشتار مؤلفه هاي مهم مرتبط با فرم و فرماليسم در نقد کانت و تاثير آن بر برداشت گرينبرگ بررسي شده و نوآوري هاي وي درگستره نقادي هنر و به ويژه نقاشي تحليل شده است. هم چنين علت اهميت يافتن فرم و نفوذ فرماليسم در حوزه نقد هنري معاصر و تاثير راهبرد گرينبرگ به عنوان پيشاهنگ اين فرآيند در رهيافت هاي هنرمندان مدرنيست تبيين شده است.
سخن گفتن از فرمالیسم بدون اشاره به «فوتوریسم» به عنوان منشأ و زمینه‌ی این مکتب غیرممکن است. فوتوریسم یا آینده‌گرایی از جمله مکاتب ادبی است که در اوایل قرن بیستم در ایتالیا به وسیله‌ی شاعری به نام «امیلیوفیلیپو توماسومارینتّی» که مانیفست خود را در سال 1909 به چاپ رساند، به وجود آمد. در مانیفست او این مکتب به عنوان ستایشگر ماشین، سرعت، جنگ و کلیه‌ی مظاهر زندگی ماشینی عصر جدید معرفی شده بود. انتشار بیانیه‌ی فوتوریسم ایتالیایی تأثیر زیادی بر نحوه‌ی نگرش و روش نقد زبان‌شناسان جوان روسی گذاشت. همین تأثیرگذاری باعث شد تا افراد زیادی گرد «انجمن مطالعه‌ی زبان شعر» جمع شوند. از این طریق جنبش شکل‌گرایان روسی در پیوند با فوتوریسم به وجود آمد.
فوتوریسم بعد از آن که وارد روسیه شد به دو شاخه‌ی «کوبوفوتوریسم» و «اگوفوتوریسم» تقسیم شد. کوبوفوتوریسم بیشتر به نفی قواعد ادبی، متمایز کردن زبان شاعرانه از زبان معیار از طریق آشنایی‌زدایی و استفاده از آرکائیسم زبانی، که مورد توجه فرمالیست‌ها قرار گرفت، پرداخت. این مکتب که به وسیله‌ی خلبنیکوف، مایاکوفسکی و چند تن دیگر رواج پیدا کرد، شعر خود را از قواعد دستور زبان رها کردند و در به سنت‌شکنی‌هایی دست زدند. سنت‌شکنی‌ها و هنجارگریزی‌های فوتوریست‌ها شعر بی‌رمق روسیه را توان و رونقی دوباره بخشید و حیات تازه‌ای در کالبد ادبیات آن کشور دمید. زبان‌شناسان جوانی همچون شکلوفسکی، یاکوبسن و اوسیپ بریک از نظریات فوتوریست‌ها بهره‌های بسیار گرفتند و بر پایه‌ی آن مکتب نقد جدید خود را پایه‌گذاری نمودند .
پایه‌های اولیه‌ی فرمالیسم را گروهی از زبان‌شناسان جوان روسیه ـ چنان که گفتیم ـ بنا نهادند. رابطه‌ی فرمالیسم و زبان‌شناسی چندان قوی است که می‌توان گفت: فرمالیسم اساساً کاربرد زبان‌شناسی در مطالعه‌ی ادبیات است. به نظر فرمالیست‌ها، ماده‌ی اصلی ادبیات و ساختار بنیادین آن «زبان» است. به نظر شکلوفسکی جهان خارجی برای نقاش در حکم محتوای کارش نیست، اما جهان خارجی برای شاعر و نویسنده در حکم محتواست. او واژگان را ابزاری برای بیان نیت مؤلف یا عقیده‌ی سیاسی و مذهبی او نمی‌دانست، بلکه آن را ماده‌ی اصلی کار او به شمار می‌آورد. از نظر او ادبیات از واژگان ساخته می‌شود و همان قوانینی که بر زبان حاکم است، بر ادبیات نیز حکومت می‌کند. البته باید در نظر داشت که همه‌ی فرمالیست‌ها درباره‌ی نقش اصلی زبان در ادبیات، عقیده و نظر یکسانی ندارند و اختلاف‌نظرهایی بین آن‌ها دیده می‌شود. دسته‌ای بیشترین تمرکز خود را بر جنبه مصوتی و موسیقایی شعر متمرکز می‌کنند و طرفدار تلفیق کلام براساس «ماوراء معنی» هستند. شکلوفسکی، بریک و یاکوبسن از این دسته‌اند. نظریات «حلقه‌ی زبانی پترزبورگ» از اعتدال بیشتری برخوردار است. کسانی مانند آیخن باوم، تینیانوف و بوریس توماشوفسکی از این گروهند. از نظر یاکوبسن، شعر نوعی نوشته است که نمایشگر «در هم ریختن سازمان یافته‌ی گفتار متداول» است. فرمالیست‌ها پی بردند که پیش از هر چیز در نقد و تحلیل شعر، بایستی هر کد ادبی را از راه کدهای زبان‌شناسیک بشناسند و از این رهگذر هسته‌ی اصلی مکتب خود، یعنی «مناسبت ادبیات و زبان» را مطرح نمودند. به قول «گیرو» منتقد پیرو ساختارگرایی: «شعر نو، صد سالی است که پی برده جان اثر ادبی زبان است، و بنابراین، هر اثر موضوعی است زبان‌شناختی». بدین ترتیب، از نظر اکثر فرمالیست‌ها زبان در ادبیات نه وسیله، که خود هدف است. بنابراین، شاعر یا نویسنده تلاش می‌کند با بهره ‌گرفتن از امکانات ساختاری زبان تجربه‌ی شاعر را بیافریند و آن را جان بخشد. به همین دلیل، دکتر شفیعی‌کدکنی، تحت تأثیر فرمالیست‌ها، شعر را حادثه‌ای که در زبان اتفاق می‌افتد، می‌داند و شعر را خارج از زبان قابل تصور نمی‌داند.
ارتباط عمیق فرمالیسم و زبان‌شناسی ریشه در تاکید فراوان فرمالیست‌ها بر شکل (فرم) اثر ادبی دارد. (در زبان فارسی کلمات «ساختار»، «صورت»، «بافت» و «ساخت» به جای «شکل» («فرم») نیز به کار گرفته شده است، که البته در اصطلاح نقد ادبی تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند.) نام این جنبش (فرمالیسم یا شکل‌گرایی) نیز مؤید این نظر است. از نظر آنان شکل، نظم یا هیأتی است که برای بیان محتوای اثر هنری به کار می‌رود. به تعبیر دیگر، فرم، روش ارائه‌ی اثر هنری است. این جنبه‌ی اثر ادبی برای فرمالیست‌ها بسیار مهم است. به عبارت ساده‌تر، از نظر آنان ادبیات «چه گفتن» نیست، بلکه «چگونه گفتن» است. براین اساس است که شکلوفسکی می‌گوید: «شکل تازه، محتوای تازه می‌آفریند».
واضح است که با چنین برداشتی از زبان، فرمالیست‌ها برای اثبات و تایید نظریاتشان، برای شعر ارزش بیشتری قائل شوند و درباره‌ی شعر بیشتر نظریه‌پردازی نمایند. زیرا چنان که می‌دانیم، شعر اوج هنرهای کلامی است. فرمالیست‌ها کاربرد ادبی زبانِ ناب را شعر می‌دانند و می‌گویند: «شعر گفتاری است که در فرم کاملاً آوایی خود سازمان یافته است». به همین دلیل، فرمالیست‌های اولیه می‌کوشیدند که «ادبی بودن» و «شاعرانه بودن» را یکسان قلمداد نمایند. از نظر آنان «شعر توالی آهنگین واژگان است و به هیچ واقعیتی جز زبان دلالت ندارد و تنها با قربانی کردن سویه‌ی معنایی کلام می‌توان گفت که شعر وجود دارد». به نظر یاکوبسن، در زبان هر روزه که کاربرد عملی دارد، بیشتر بر زمینه‌ی واقعیت تاکید می‌شود، زمینه‌ای که پیام استوار بر آن است؛ اما در هنر کلامی و شاعرانه تاکید بر خود پیام است همچون هدفی در خود و نه ابزاری جهت ارتباط. توماشوفسکی و تینیانوف نیز در این زمینه نظراتی مشابه ابراز می‌کنند. ساختارگرایان فرانسوی نیز تحت تأثیر نظریات یاکوبسن و حلقه‌ی پراگ معتقدند که شعر تأثیر عطش‌زایی خود را فقط و فقط مدیون چشمه‌سار جوشان خویش است و این چشمه، همان پیکره به مفهوم گسترده‌ی واژه است. شعر هرگز جز به واقعیت درون زای خودش اشاره ای ندارد. از این‌رو، از نظر فرمالیست‌ها و ساختارگرایان، «ترجمه‌ناپذیری» معیار کیفیت شعر است و به عکس «ترجمه‌پذیری» دلالت‌گر فقدان جوهر شعری متن.

فرمالیسم روسی

فرمالیسم روسی از سال 1914 در روسیه رواج یافت و تا سال 1930 به اوج خود رسید. انگلستان و آمریکا تا سال 1970 و حتی سال‌های پس از آن از این رویکرد بی‌خبر بودند. فرمالیست‌ها همچون پیروان نقد نو از اوایل کار شعر را بیش از نوشتار بررسی نقادانه می‌کرده‌اند. این بی‌توجهی بدین معنا نیست که ادبیات از دید آنان هیچ نسبتی با اخلاق، انسان‌گرایی و اساسا معنا نداشته، بلکه قصد اصلی آنان از صورت‌گرایی، این بود که حس اخلاقی، انسانی و هر درونمایه‌ای را مستقیم‌تر عرضه کنند و به آن دریافتی که صاحبان اثر رسیده‌اند، به شیوه‌ی هنری و با شگردهای تازه به خواننده ارائه دهند. از نظر توماشفسکی روند کار ادبی در دو گام بنیادی صورت می‌پذیرد: گزینش درون مایه و گزارش هنری و ادبی آن.
فرمالیسم روسی جنبشی متنوع بود که هیچ دکترین واحدی ایجاد نمی کرد و بین طرفدارانش بر سر هدف اصلی تلاش هایشان اتفاق نظر وجود نداشت. فرمالیسم روسی دو جنبش متمایز را توصیف می کند: Obshchestvo Izucheniia Poeticheskogo Yazyka) ، انجمن مطالعه زبان شعر) در سن پترزبورگ و حلقه زبانی مسکو. بنابراین، به جای استفاده از اصطلاح فراگیرتر و انتزاعی تر «فرمالیسم»، اشاره به «فرمالیست های روسی» دقیق تر است.
اصطلاح «فرمالیسم» اولین بار توسط مخالفان جنبش استفاده شد و به این ترتیب معنایی را می رساند که به صراحت توسط خود فرمالیست ها رد شد. به قول یکی از برجسته‌ترین فرمالیست‌ها، بوریس آیکنبام : «به‌خاطر نمی‌آوریم که چه کسی این نام را ابداع کرده است، اما ضرب سکه‌ای خیلی خوشحال کننده نبود. فرمالیسم روسی نامی است که اکنون به شیوه ای از نقد که از دو گروه مختلف، حلقه زبانی مسکو (1915) و گروه اوپواز (1916) برخاسته است، داده می شود. آنان خود را توسعه دهندگان علم نقد می دانستند و بیشتر به کشف روشی نظام مند برای تحلیل متن شاعرانه علاقه مند هستند.
فرمالیست‌های روسی از روشی «علمی» برای مطالعه زبان شعری، به استثنای رویکردهای سنتی روان‌شناختی و فرهنگی-تاریخی دفاع می‌کردند. همانطور که ارلیش خاطرنشان می کند: «مقصود این بود که دانش ادبی را از رشته های متقابلی مانند روانشناسی، جامعه شناسی، تاریخ روشنفکری رها کرده و بر «ویژگی های متمایز» ادبیات، با ابزارهای خاص هنری متمرکز کنند.
تصویر واضحی از این موضوع را می توان با استدلال اصلی یکی از متون اولیه ویکتور شکلوفسکی ، «هنر به مثابه دستگاه» ارائه کرد: هنر مجموعه ای از ابزارهای ادبی و هنری است که هنرمند ارائه می کند، دستکاری می کند تا کار خود را بسازد.
هدف اصلی شکلوفسکی در «هنر به مثابه دستگاه» این است که مفهوم ادبیات و نقد ادبی رایج در روسیه در آن زمان را به چالش بکشد. به طور کلی، ادبیات از یک سو به عنوان یک محصول اجتماعی یا سیاسی در نظر گرفته می شد که به موجب آن در سنت منتقد بزرگ بلینسکی به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ اجتماعی و سیاسی تفسیر شد. از سوی دیگر، ادبیات را بیان شخصی جهان بینی نویسنده می دانستند که با استفاده از تصاویر و نمادها بیان می شود. در هر دو مورد، ادبیات به این صورت در نظر گرفته نمی شود، بلکه بر اساس یک زمینه اجتماعی-سیاسی گسترده یا یک زمینه روانشناختی-امپرسیونیستی مبهم ارزیابی می شود. بنابراین هدف شکلوفسکی تعریف چیزی خاص برای ادبیات یا «زبان شاعرانه» است: همانطور که دیدیم، اینها همان «دستگاه‌ها» هستند.
فرمالیست‌ها در مورد اینکه دقیقاً یک وسیله یا «پریوم» چیست، و نه اینکه این ابزارها چگونه استفاده می‌شوند یا چگونه باید در یک متن مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند، با یکدیگر موافقتی ندارند. با این حال، ایده اصلی کلی تر است: زبان شاعرانه دارای ویژگی های خاصی است که می تواند به این صورت تحلیل شود.

مراحل شکل گیری فرمالیسم روسی

سرانجام، فرمالیسم مثل هر جریان دیگری به شکل اولیه‌ی خود باقی نماند و متحول شد. محققان برای تحول فرمالیسم مراحلی را در نظر گرفته‌اند:
1-مرحله‌ی اول فرمالیسم با ظهور شکلوفسکی آغاز شد. در این دوره که از سال 1917-1928. به طول انجامید، فرمالیست‌ها دست به تدوین نوعی نظریه‌ی ادبی زدند که به قابلیت تکنیکی و مهارت حرفه‌ای نویسنده توجه می‌کرد. پیتر استاینر این دوره را به «مدل ماشین» تشبیه کرده است.
2-مرحله‌ی دوم پس از نفی رسمی فرمالیسم از طرف حکومت شوروی سابق، در شکلی ساختارگرایانه‌تر که یاکوبسن و تینیانوف مبتکر آن بودند، در فرمالیسم چک (حلقه‌ی پراگ) ادامه یافت و با مداخله‌ی نازیسم در چکواسلواکی به پایان رسید.
3-در مرحله‌ی سوم فرمالیسم و مارکسیسم به یکدیگر نزدیک شدند، که سبب پیدایش «مکتب باختین» شد. در این مرحله فرمالیسم یا شکل تحول یافته‌ی آن «مکتب باختین» از نظر توجه به شکل و ساختار زبانی فرمالیسم بود، اما عمیقاً تحت تأثیر این باور مارکسیستی قرار داشت که زبان نمی‌تواند جدا از ایدئولوژی باشد. سرانجام پس از مداخله‌ی نازیسم در حلقه‌ی زبانی پراگ، یاکوبسن و رنه ولک و تعداد دیگری از فرمالیست‌ها به آمریکا مهاجرت کردند و در آنجا بر «نقد نو آمریکایی» تأثیر گذاشتند. سپس ساختارگرایان از نظرات آن‌ها متأثر شدند، به گونه‌ای که در دهه‌ی 1950 نقد ساختارگرایانه روش مسلط نقد در اروپا بود.

فرمالیسم روسی و پیشینه مطالعاتی آن در ایران

فرمالیست ها معتقدند که ارزیابی زیبایی شناختی یک اثر هنری معمولاً شامل توجه آگاهانه به ویژگی های حسی یا ادراکی آن می شود و نیازی به شناخت ویژگی های غیرادراکی آن نیست. از سوی دیگر، آنتی فرمالیست ها معتقدند که هیچ یک از ویژگی های زیبایی شناختی یک اثر هنری صوری نیستند. عده ای از فلاسفه اخیراً به نوعی فرمالیسم میانه رو روی آورده اند. در این دیدگاه، گرچه همه ی ویژگی های زیبایی شناختی صوری نیستند، اما بسیاری هم این چنین اند، و برخی از آثار هنری دارای ویژگی های زیبایی شناختی صوری اند. مجادلات میان این سه دیدگاه رقیب حول این محور است که چه نوع دانشی برای ارزیابی زیبایی شناختی شایستۀ یک اثر هنری لازم است.